- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بی لبت قطع نظر کرده ام از آب حیات دارد از شام غمت آب حیاتم ظلمات
2 رفت با درد وغمت صبر و ثباتم از دل غم و درد تو بدل شد بدل صبر و ثبات
3 شیوه مهر و وفا از تو نمی باید خواست چون توان خواست صفاتی که نباشد در ذات
4 نه چنان بسته بزنجیر بلایت شده ام که توانم گذرانید بدل فکر نجات
5 ما فقیریم تو سلطان چه عجب گر ما را بترحم رسد از خرمن حسن تو زکات
6 آنچنان ساخته ضعفم که اگر بحث کنند نتوانم که کنم هستی خود را اثبات
7 وقت آنست فضولی که ز غم باز رهم چند در غم گذرد بی رخ یارم اوقات