1 پاکم از رنگ هوس تا به سجود آمدهام بر سر سایه چو دیوار فرود آمدهام
2 آنقدر عجز سرشتمکه ز یک عقده دل نه فلک آبلهٔ پا به نمود آمدهام
3 حرف بیعانهٔ سودای امیدم هیهات در زیانخانهٔ اندیشهٔ سود آمدهام
4 عمرها شدکه بهکانون دل آتش زدهاند تا ز عبرت نفسی چند به دود آمدهام
5 دل به خسّت گره و نقد نفس انباری چقدر بیخبر از عالم جود آمدهام
6 هیأتم صورت نقش پر عنقا دارد این چه سحر است که در چشم وجود آمدهام
7 غیب از اطلاق تعین گلف پیداییست معنی مبتذلم تا به شهود آمدهام
8 قاصد عالم رازم که درین عبرتگاه نامه گم کرده خجالت به ورود آمدهام
9 غیر رفتن به تماشاکدهٔ عالم رنگ نیستم محرم عزمی که چه بود آمدهام
10 عرض حاجتچه خیالستبه خاکم بزند عرق شرمم و از جبهه فرود آمدهام
11 رم فرصت سر تعداد ندارد بیدل من درین قافله دیر است که زود آمدهام
دیدگاهها **