-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من دلداده از آنروز که دیدار تو دیدم در تو پیوستم و از هر چه مرا بود بریدم
2 بیخبر بودم و از دور کمان مهرهٔ مهرت ناگهان بر دلم افتاد و چو مرغان بتپیدم
3 سر انگشت نگارین تو آسوده دلم را آنچنان برد، که انگشت تحیر بگزیدم
4 منزوی بودم و با خود، که ز ناگاه خیالت در ضمیر آمد و بیخود به سر کوچه دویدم
5 تا تویی، زارتر از حال دلم حال ندیدی تا منم، صعبتر از درد تو دردی نکشیدم
6 گر به بازار برآیم ز ضعیفی چو نشانم باز پرسی ز خلایق، همه گویند: ندیدم
7 اوحدی را نکند عیب ز دیوانه شدن کس گر تو گویی که: من این بنده بدین عیب خریدم