دلم تا کرد یاد از آن رخ جانانه از قصاب کاشانی غزل 120

قصاب کاشانی

آثار قصاب کاشانی

قصاب کاشانی

دلم تا کرد یاد از آن رخ جانانه روشن شد

1 دلم تا کرد یاد از آن رخ جانانه روشن شد به نور شمع چون شد آشنا پروانه روشن شد

2 خیال لعل ساقی آتشی افکنده در جانم که می چون شعله آهم در این پیمانه روشن شد

3 حدیث عشق‌بازی بیش از این مخفی نمی‌ماند به رندان نظرباز آخر این افسانه روشن شد

4 پدید آمد چو صبح این نور حسن کیست حیرانم که شه را خانه و درویش را ویرانه روشن شد

5 ز اوضاع جهان سرگشته چون فانوس می‌گردم ز مهرت تا چراغ مسجد و می‌خانه روشن شد

6 نظر قصاب رو بر آستان شاه مردان کن که از عکسش چراغ محرم و بیگانه روشن شد

عکس نوشته
کامنت
comment