شده ام بسته گیسوی شکن پر از فضولی بغدادی غزل 78

فضولی بغدادی

آثار فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

شده ام بسته گیسوی شکن پر شکنت

1 شده ام بسته گیسوی شکن پر شکنت مکش ای گل که بگردن نفتد خون منت

2 غایت لطف تن از چشم منت کرد نهان این چه جورست که من می کشم از لطف تنت

3 خاک گشتم که مرا سایه ات افتد بر سر کرد نومیدم ازان نیز صفای بدنت

4 تو بگفتار در آور نه بقول دگران هیچ راهی نتوان برد بسر دهنت

5 لب میگون تو دارد سر خون ریختنم همه دم می شود این فهم ز رنگ سخنت

6 چند سازد رسن از رشته جان دلو ز دل مردم دیده کشد آب ز چاه ذقنت

7 آتشی هست چو فانوس فضولی در تو نیست خون اوست نمایان شده از پیرهنت

عکس نوشته
کامنت
comment