1 به صد بلا ز غمت گرچه مبتلا شدهام هزار شکر که با درد آشنا شدهام
2 ز خار ما همه گل میدمد به دامن دشت به جستجوی تو تا من برهنهپا شدهام
3 جدا ز گلشن کویت طبیب از حسرت به سان بلبل تصویر بینوا شدهام
1 گو روزگار هرچه تواند بما کند ما و تو را مباد که از هم جدا کند
2 مرغ شکسته بالم و صیاد بیوفا ترسم باین بهانه زدامم رها کند
1 مرا کام دل گر زیاری برآید خوشم، گر پس روزگاری برآید
2 زهم گر بر آید دو عالم چه پروا مبادا که یاری ز یاری برآید
1 رفت حسن تو و عشقت بدل من باقیست رونق افتاده از آن گلشن و گلخن باقیست
2 از فراق تو از آن روی ننالم که هنوز شربت وصل ترا وقت چشیدن باقیست