1 آواره به کوه و دشت و صحرا شده ام مجنونم و، دیوانه لیلا شده ام
2 آن کأو، پی آبرو بود، عاشق نیست من عاشق صادقم که رسوا شده ام
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 گذشت زاهد و لب تر ز دور باده نکرد ببین چه دور خوشی دید و استفاده نکرد
2 بعمد داد سر زلف خود بدست صبا چها که با من هستی بباد داده نکرد
1 امشب از آسیا، اروپا رفتی غلط کردی که بی ما آنجا رفتی
2 الهی دختر گیوار بمیره ما را تنها گذشتی، جلفا رفتی
1 ابرویش تا رقم قتل من امضاء میکرد مژه این حکم برون نامده اجرا میکرد
2 بچه حالی که دل سنگ به حالم میسوخت چشم خونریز وی این حال تماشا میکرد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به