بیگانه گشته‌ام ز همه مدعای از قدسی مشهدی غزل 294

قدسی مشهدی

آثار قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

بیگانه گشته‌ام ز همه مدعای خویش

1 بیگانه گشته‌ام ز همه مدعای خویش در آشنایی بت ناآشنای خویش

2 تا برندارم از سر کوی بتان قدم افتاده‌ام چو سلسله دایم به پای خویش

3 جایی نمانده است که بیخود نرفته‌ام با آنکه برنداشته‌ام پا ز جای خویش

4 یک لحظه بر مراد دل خود نبوده‌ام با آنکه سر نتافته‌ام از رضای خویش

5 درمان درد عشق نیست با درد خو گرفتم و کردم دوای خویش

6 قدسی به پادشاه و گدا نیست حاجتم هم پادشاه خویشتنم، هم گدای خویش

عکس نوشته
کامنت
comment