دارم دلی ز غصه گران‌بار از غالب دهلوی غزل 309

غالب دهلوی

آثار غالب دهلوی

غالب دهلوی

دارم دلی ز غصه گران‌بار بوده‌ای

1 دارم دلی ز غصه گران‌بار بوده‌ای بر خویشتن ز آبله چیزی فزوده‌ای

2 دل آن بلا کزو نفسی برق خرمنی بخت آنچنان کزو اثر مرگ دوده‌ای

3 از بهر خویش ننگم و دارم ز بخت چشم خود را در آب و آینه رخ نانموده‌ای

4 گمنام و زهد کیشم و خواهم به من رسد در رخت خواب شاه به مستی غنوده‌ای

5 خواهم ز خواب بر رخ لیلی گشایمش چشمی نگه به پرده محمل نسوده‌ای

6 خواهم شود به شکوه و پیغاره رام من در گونه‌گون ادا به زبان‌ها ستوده‌ای

7 با دین و دانش چو منی تا چه‌ها کند سجاده و عمامه ز صنعان ربوده‌ای؟

8 با دوستان مباحثه دارم ز سادگی در باب آشنایی تا آزموده‌ای

9 خجلت نگر که در حسناتم نیافتند جز روزه درست به صهبا گشوده‌ای

10 در بزم غالب آی و به شعر و سخن گرای خواهی که بشنوی سخن ناشنوده‌ای

عکس نوشته
کامنت
comment