1 من دوش بپرسیدم بر وجه یقینت زان بت که به نحو اندر زین الادبا شد
2 گفتم که بود جانا مکسور به علت زلفین تو بی علت مکسور چرا شد
3 گفتا که پر از همزه ست این زلف چو لامم مکسور کند لام تو را ظن خطا شد
1 تا مرا بود بر ولایت دست بودم ایزد پرست و شاه پرست
2 امر شه را و حکم الله را نبدادم به هیچ وقت از دست
1 ای خواجه دل تو شادمان باد جان تو همیشه در امان باد
2 این رای سفر که یش داری بر تو به خوشی چو بوستان باد
1 ای آن که فلک نصرت الهی بر کنیت و نامت نثار دارد
2 هر چیز که گیتی بدان بنازد از همت تو مستعار دارد