1 من دوش بپرسیدم بر وجه یقینت زان بت که به نحو اندر زین الادبا شد
2 گفتم که بود جانا مکسور به علت زلفین تو بی علت مکسور چرا شد
3 گفتا که پر از همزه ست این زلف چو لامم مکسور کند لام تو را ظن خطا شد
1 شهریارا خدای یار تو باد شهریاری همیشه کار تو باد
2 شاه مسعودی و سعود فلک از فلک پیش تو نثار تو باد
1 به نو بهاران غواص گشت ابر هوا که می برآرد ناسفته لؤلؤ از دریا
2 به لؤلؤ ابر بیاراست روی صحرا را مگر نشاط کند شهریار زی صحرا
1 سزد که باش شاها ز ملک خرم و شاد که ملک تو در شادی و خرمی بگشاد
2 خدای دادت ملک و خدای عزوجل نگاه دارد ملک تو همچنان که بداد