خبرت هست که بی روی تو آرامم از سعدی شیرازی غزل 120

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست

1 خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست طاقت بار فراق این همه ایامم نیست

2 خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد سر مویی به غلط در همه اندامم نیست

3 میل آن دانه خالم نظری بیش نبود چون بدیدم ره بیرون شدن از دامم نیست

4 شب بر آنم که مگر روز نخواهد بودن بامدادت که نبینم طمع شامم نیست

5 چشم از آن روز که برکردم و رویت دیدم به همین دیده سر دیدن اقوامم نیست

6 نازنینا مکن آن جور که کافر نکند ور جهودی بکنم بهره در اسلامم نیست

7 گو همه شهر به جنگم به درآیند و خلاف من که در خلوت خاصم خبر از عامم نیست

8 نه به زرق آمده‌ام تا به ملامت بروم بندگی لازم اگر عزت و اکرامم نیست

9 به خدا و به سراپای تو کز دوستیت خبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیست

10 دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست

11 سعدیا نامتناسب حیوانی باشد هر که گوید که دلم هست و دلارامم نیست

عکس نوشته
کامنت
comment