1 این هستی تو ، هستی هست دگر است وین مستی تو ، مستی مست دگر است
2 رو ، سر به گریبان تفکر درکش کاین دست تو ، آستین دست دگر است
1 می تند گرد سرای و در تو غُنده کنون باز فرداش ببین بر تن تو تارتنان
1 مردم چو با ستور موافق بود به فعل چون بنگری به چشم خرد سخت بینواست
1 چون سر من سپید دید بتم گفت تشبیه شیب و سخت عجب
2 گفت : موی سپید و روی سیاه همچو روز است در میانهٔ شب !