- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بسیار زلف پرشکن و پرخم اوفتد بر روی تو چه دلربایی زلفت کم اوفتد
2 درهم شود چو خاطر من وضع روزگار بر روی تو چو طره ی تو در هم اوفتد
3 باشد رقیب دیو و دهانت، نگین جم ترسم به چنگ دیو، نگین جم اوفتد
4 جز لعل تو که مرهم ریش دل من است هرگز شنیده ای که نمک مرهم اوفتد؟
5 بُرقع فکن که از شرر آتش رُخت ترسم شرر به مزرعه ی عالم اوفتد
6 باشند جاودانه دل و غم قرین هم یک دل ندیده ام که جدا از غم اوفتد
7 آدم به دام دانه ی حسن اوفتاد چون نبود عجب اگر که بنی آدم اوفتد
8 با کس مگوی راز دل خود، گمان مدار کز صد هزار دوست، یکی محرم اوفتد
9 روزی اگر به خاک شهیدان کنی گذار شور قیام در همه ی عالم اوفتد
10 شد در هوای دانه ی خال تو مرغ دل ترسم بدام، طرّه ی خم در خم اوفتد
11 آزادی از کمند محبت، بود محال هر کس درین کمند فتد، محکم اوفتد
12 هر کس که بوسه زد به لب جام و لعل یار جاوید زنده است و مسیحا دور اوفتد