- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ماییم و غم عشق و سر کوی ملامت گم کرده ز بی خویشتنی راه سلامت
2 شهری ست پر از فتنه و راهی ست پرآشوب نه روی سفر کردن و نه رای اقامت
3 رفتی و مپندار که دست از تو بدارم دست من و دامان تو تا روز قیامت
4 من پند رفیقان موافق نشنیدم زیرا شدم آماجگه تیر ملامت
5 هر کس که نصیحت ز عزیزان نکند گوش بسیار بخاید سرانگشت ندامت
6 اشکم که به رخسار تو مانست نشاندم بر گوشه چشمش به صد اعزاز و کرامت
7 در سینه عجب نیست که دارد دل بیمار آن را که خمیده است چو ابروی تو قامت
8 عیّار که منصور شود بر همه کامی آنست که بر دار زنندش به علامت
9 هر شب که جلال از غم دل آه برآرد سکان سماوات بنالند تمامت