- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سنت آنست که خاک کف پایش باشی فرض واجب که به فرمان و برایش باشی
2 گر نخواهی که به حسرت سر انگشت گزی در پناه رخ انگشت نمایش باشی
3 ماه را دیدم و گفتم: تو بگیری جایش بازگفتم: تو نه آنی که به جایش باشی
4 گرهی بازکن از بند دو زلفش به نیاز ای دل، آنروز که در بند گشایش باشی
5 اوحدی، دست بدار از سخن دوست، که او به وفا سر ننهد، گر تو خدایش باشی
6 گر به رنج غم او کوفته گردی صد بار بوی آن نیست که در صحن سرایش باشی