1 دیریست که یار ما نمیآید پیغام به کار ما نمیآید
2 هر کس به تفرجی و صحرایی خود بوی بهار ما نمیآید
3 ما را به دیار او نباشد ره او خود به دیار ما نمیآید
4 کمتر ز سگیم در شمار او زیرا به شمار ما نمیآید
5 ای دل، بتو پیش ازین همی گفتم: کین عشق به کار ما نمیآید
6 دولت همه جا برفت و باز آمد هرگز بگذار ما نمیآید
7 یک دم نرود که یاد او صد پی اندر دل زار ما نمیآید
8 آن دام که ما نهادهایم، ای دل در چشم شکار ما نمیآید
9 ای اوحدی، از خوشی کناری کن کان بت به کنار ما نمیآید