-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 وقت آن است کز این دار فنا درگذریم کاروان رفته و ما بر سر راه سفریم
2 زاد ره هیچ ندانیم چه تدبیر کنیم سفری دور و دراز است ولی بیخبریم
3 پدر و مادر و فرزند و عزیزان رفتند وه چه ما غافل و مستیم و چه کوته نظریم
4 دمبدم میگذرند از نظر ما یاران اینقدر دیده نداریم که بر خود نگریم
5 خانه و خانقه و منزل ما زیر زمین ما به تدبیر سرا ساختن و بام و دریم
6 گر همه مملکت و مال جهان جمع کنیم لیک جز پیرهن گور ز دنیا نبریم
7 خانهٔ اصلی ما گوشهٔ گورستان است خرم آن روز که این رخت بر آن خانه بریم
8 پادشاها تو کریمی و رحیمی و غفور دست ما گیر که درماندهٔ بیبال و پریم
9 یارب از لطف و کرم عاقبت خاقانی خیر گردان تو که ما در طلب خواب و خوریم