نوبت وصل و از جلال الدین محمد مولوی غزل 464

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

نوبت وصل و لقاست نوبت حشر و بقاست

1 نوبت وصل و لقاست نوبت حشر و بقاست نوبت لطف و عطاست بحر صفا در صفاست

2 درج عطا شد پدید غره دریا رسید صبح سعادت دمید صبح چه نور خداست

3 صورت و تصویر کیست این شه و این میر کیست این خرد پیر کیست این همه روپوش‌هاست

4 چاره روپوش‌ها هست چنین جوش‌ها چشمه این نوش‌ها در سر و چشم شماست

5 در سر خود پیچ لیک هست شما را دو سر این سر خاک از زمین وان سر پاک از سماست

6 ای بس سرهای پاک ریخته در پای خاک تا تو بدانی که سر زان سر دیگر به پاست

7 آن سر اصلی نهان وان سر فرعی عیان دانک پس این جهان عالم بی‌منتهاست

8 مشک ببند ای سقا می‌نبرد خنب ما کوزه ادراک‌ها تنگ از این تنگناست

9 از سوی تبریز تافت شمس حق و گفتمش نور تو هم متصل با همه و هم جداست

عکس نوشته
کامنت
comment