جلال عضد

جلال عضد

جلال عضد
جلال عضد

وقت است که در بر رخ اغیار ببندم از جلال عضد غزل 183

غزل 183 ام از 401 غزلیّات

وقت است که در بر رخ اغیار ببندم

1 وقت است که در بر رخ اغیار ببندم وز جان کمر بندگی یار ببندم

2 چون فتنه آن چشمم و آشفته آن زلف در میکده بنشینم و زنّار ببندم

3 گر کار شمار ریختن خون دل ماست من خود کمری از پی این کار ببندم

4 ای باد! غبار سر کویش به من آور تا مرهم این سینه افگار ببندم

5 از پای درآورد مرا زلف تو بگذار تا دست چنان سرکش عیّار ببندم

6 از دست خیال تو عجب گر به همه عمر یک شب در این دیده بیدار ببندم

7 بر چین سر زلف تو گر دست بیابم از حلقه او مشک به خروار ببندم

8 بگذار که حلق دل شوریده خود را در حلقه آن زلف نگونسار ببندم

9 روزی مژه بر هم نزنم کاشک نیاید این رخنه نه سیلی ست که ناچار ببندم

10 جز حسرت دیدار تو با خود نبرم هیچ آن روز که بر عزم عدم بار ببندم

11 ای قاصد محبوب! بده نامه که هر دم بگشایم و بر دیده خونبار ببندم

12 تاری ست تنم جان چو کند عزم جدایی من هر نفس او را به همین تار ببندم

13 گویند جلال! از دگران دیده فرو دوز کو یار که من دیده ز اغیار ببندم

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر وقت است که در بر رخ اغیار ببندم

شاعر شعر وقت است که در بر رخ اغیار ببندم چه کسی است ؟

شاعر شعر وقت است که در بر رخ اغیار ببندم جلال عضد می باشد.

شعر وقت است که در بر رخ اغیار ببندم در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 8 سروده شده است.

قالب شعر وقت است که در بر رخ اغیار ببندم چیست ؟

قالب شعر وقت است که در بر رخ اغیار ببندم غزل است

مضمون اصلی شعر وقت است که در بر رخ اغیار ببندم چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
بنر