- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 وقت آن است که ضعف آید و نیرو برود قدرت از منطق شیرین سخنگو برود
2 ناگهی باد خزان آید و این رونق و آب که تو میبینی از این گلبن خوشبو برود
3 پایم از قوت رفتار فرو خواهد ماند خنک آن کس که حذر گیرد و نیکو برود
4 تا به روزی که به جوی شده باز آید آب یعلمالله که اگر گریه کنم جو برود
5 من و فردوس بدین نقد بضاعت که مراست؟ اهرمن را که گذارد که به مینو برود؟
6 سعیم این است که در آتش اندیشه چو عود خویشتن سوختهام تا به جهان بو برود
7 همه سرمایهٔ سعدی سخن شیرین بود وین از او ماند ندانم که چه با او برود