-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 وقت آن آمد که من سوگندها را بشکنم بندها را بردرانم پندها را بشکنم
2 چرخ بدپیوند را من برگشایم بند بند همچو شمشیر اجل پیوندها را بشکنم
3 پنبهای از لاابالی در دو گوش دل نهم پند نپذیرم ز صبر و بندها را بشکنم
4 مهر برگیرم ز قفل و در شکرخانه روم تا ز شاخی زان شکر این قندها را بشکنم
5 تا به کی از چند و چون آخر ز عشقم شرم باد کی ز چونی برتر آیم چندها را بشکنم