وقت آن آمد که خرگه با از نظیری نیشابوری غزل 544

نظیری نیشابوری

آثار نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

وقت آن آمد که خرگه با گل سوری زنی

1 وقت آن آمد که خرگه با گل سوری زنی لعبت چینی گزینی جام فغفوری زنی

2 چهره از لعلی قبایان بدخشانی کنی باده با فیروزه خطان نشابوری زنی

3 دست ها در گردن چون رطل مینایی کنی بوسه ها بر ساعدچون شمع کافوری زنی

4 ساز و برگ بوس و آغوش و کنارت داده اند بیش ازین چون نی نمی باید دم از دوری زنی

5 عمر شیرین موج بر آبست شاید چون حباب قرعه بر نام شراب تلخ انگوری زنی

6 بلبل و گل پرده از ساز و نوا برداشتند زشت باشد گر تو خواهی لاف مستوری زنی

7 بی کلاه و کفش می رقصند مستان در چمن تو نمی خواهی که گل بر سر ز مغروری زنی

8 بلبلا! نرگس دو بینی می کند وقت است وقت بر سر کرسی برآیی بانگ منصوری زنی

9 سبزه و گل بر سر کوچند شاید گر تو نیز با حریفان خیمه ای بیرون ز معموری زنی

10 باده آخر شد صبوحی را «نظیری » ساز ده ورنه فردا حرف نتوانی ز مخموری زنی

عکس نوشته
کامنت
comment