-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بسته شد بر رشته جان موی گیسوی توام می کشد هر سو که می افتد گره سوی توام
2 بس که می گردد بگرد ماه رخسارت ز رشک کرد مانند سر مویی سر موی توام
3 در دل از تأثیر مهرست این که همچون ماه نو می فزاید متصل سودای ابروی توام
4 تیر رشک است این که زد خورشید بر من روز وصل یا بسر افکند سایه قد دلجوی توام
5 کرد بیرون از سرم کویت هوای روضه را حسرتی نگذاشت در جانم سگ کوی توام
6 تو گلی من خار عمری دادمت خون از جگر چون شگفتی بی نصیب از دیدن روی توام
7 شوق بد خوییست هر ساعت فضولی در سرت خوی بد داری بسی آزرده خوی توام