- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن را که برد به مسند راز اول در زاریش کند باز
2 بی رنج فرح نیابد از عشق بی سوز طرب ندارد از ساز
3 پروانه نمی رسد به مطلوب تا بال نیفکند ز پرواز
4 تا شیفته بیان خویشی با تو ننهند در میان راز
5 خامش کن اگر به جا رسیدی در راه ز سیل خیزد آواز
6 از پردگیان نمی توان شد با اشک خبیث و آه غماز
7 خواهی به مراد دوست باشی خاطر ز مراد خود بپرداز
8 بازیچه کوی عشق گشتیم ما ابله و طبع یار طناز
9 تا کی سودا، متاع برریز تا کی بازی، تمام درباز
10 از چله نشستنت چه خیزد عشقت حرص و ریاضتت آز
11 رخت از بر ما ببر «نظیری » در عشق درست نیست انباز