شب شد که شکوه ها ز دل تنگ از طبیب اصفهانی غزل 113

طبیب اصفهانی

آثار طبیب اصفهانی

طبیب اصفهانی

شب شد که شکوه ها ز دل تنگ برکنیم

1 شب شد که شکوه ها ز دل تنگ برکنیم نالیم آنقدر که جهان را خبر کنیم

2 نشنیده ایم بوی وفا چون درین چمن با چشم تر چو قطره شبنم سفر کنیم

3 پرسد اگر کسی زدل ناتوان ما آهی زدل کشیم و سخن مختصر کنیم

4 تا می توان ز خون دل داغدار خویش چون لاله در قدح می بی دردسر کنیم

5 تا در بساط دیده نمی هست چون صدف کی چشم خود سفید بآب گهر کنیم

6 غمگین مباش کز جگر آتشین طبیب آهی کشیم و چاره دامان تر کنیم

عکس نوشته
کامنت
comment