1 شب و روزند انبای زمانه بگویم کز چه معنی گر تو خواهی
2 بدین معنی که با هم در نفاقند تمامی از رعیت تا سپاهی
3 به معنی در میانشان آن قدر بعد که باشد از سفیدی تا سیاهی
4 به صورت آن چنان پیوسته با هم که مو را در میانه نیست راهی
1 چون گرم گریه کردم چشم گهرفشان را انداختم به ساحل چون موج آسمان را
2 ترسم زننگ ننهد دیگر بر آستان پا ورنه به بوسه زحمت میدادم آستان را
1 باز این منم گذاشته در کوی یار پای بر اختیار خود زده بی اختیار پای
2 در چارباغ عالم من نایب گلم سوزم گرم نباشد بر فرق خار پای
1 زیار شکوه عاشق به کفر نزدیک است بدی که صاحب روی نکو کند نیک است
2 دلم در آن خم زلفست گرچه خود دورم چه غم ز دوری راهست دل چو نزدیک است