-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن سرو سیماندام من چون از گلستان بگذرد موج لطافت جو به جو از هر خیابان بگذرد
2 شبهای هجر او دلم راضی نمیگردد اگر یک قطره آب چشمم از بالای مژگان بگذرد
3 از کثرت کمطالعی ترسم نسیم کوی او چون بر مزار من رسد برچیده دامان بگذرد
4 آن بیسرانجامم که گر عضوی ز من یابد هما یک عمر سرگردان شود تا از بیابان بگذرد
5 در رنج روزافزونم و بیمم از آن باشد که او تا چاره دردم کند کارم ز درمان بگذرد
6 از گرمی تیغش کشد بر استخوانم شعلهای برق آتشافشانی کند تا از نیستان بگذرد
7 قصاب را بار گران افکنده زین ره بر قفا اول به منزل میرسد هرکس که از جان بگذرد