1 آن صحن چمن، که از دم دی گفتی: دم گرگ یا پلنگ است
2 اکنون ز بهار مانوی طبع پرنقش و نگار همچو ژنگ است
3 بر کشتی عمر تکیه کم کن کاین نیل نشیمن نهنگ است
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 سرخی خفچه نگر از سرخ بید معصفر گون، پوشش او خود سفید
1 همی برآیم با آن که برنیاید خلق و برنیایم با روزگار خورده کریز
2 چو فضل میرابوالفضل بر همه ملکان چو فضل گوهر و یاقوت بر نبهره پشیز
1 مهتران جهان همه مردند مرگ را سر همه فرو کردند
2 زیر خاک اندرون شدند آنان که همه کوشکها برآوردند
1 هرکه نامخت ازگذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به