1 آن سیه چَرده که شیرینیِ عالم با اوست چشمِ میگون لبِ خندان دلِ خرم با اوست
2 گرچه شیرین دهنان پادشهانند ولی او سلیمانِ زمان است که خاتم با اوست
3 رویِ خوب است و کمالِ هنر و دامنِ پاک لاجرم همتِ پاکان دو عالم با اوست
4 خال مِشکین که بدان عارض گندمگون است سِرِّ آن دانه که شد رهزنِ آدم با اوست
5 دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست
6 با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل کُشت ما را و دمِ عیسیِ مریم با اوست
7 حافظ از معتقدان است گرامی دارش زان که بخشایشِ بس روحِ مکرم با اوست
معنی شعر:
گاه برای گروندگان به آئین محبت دوری از دوست لذت وصال را دو چندان می کند. عزیزی از تو دور می شود و تو را افسرده و ناراحت می کند. برای بیان درد درونی رازداری نمی یابی. پریشان و ناراحت مباش و به خدا توکل کن.