- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن را که به لطف سر بخاری از عقل و معامله برآری
2 از یک نظرت قیامتی خاست یا رب تو در آن نظر چه داری
3 از لعل تو دل دری بدزدید دزد است از آنش میفشاری
4 بفشار به غم تو دزد خود را غم نیست چو هم تو غمگساری
5 بفشار که رخت مؤمنان را پنهان کرده است از عیاری
6 یا من نعش العبید فضلا من کل مواقع العثار
7 بالفضل اعاد ما فقدنا بعد الحولان و التواری
8 فجرت من الهوا عیونا فی مرج قلوبنا جواری
9 تخضر بمائها غصون فی الروح لذیذه الثمار
10 یا من غصب القلوب جهرا ثم اکرمهن فی السرار
11 دی رفت و پریر رفت و امروز جان منتظر است تا چه آری
12 هر روز ز تو وظیفه دارد این باز هزار گون شکاری
13 برگیر کلاه از سر باز تا پر بزند در این صحاری
14 زان پیش که میدهد مرا دوست آن لطف نمود و بردباری
15 که مست شدم ز باده ماندم اندر بر لطف و حق گزاری
16 آید از باغ لطف و سبزی آید ز بهار هم بهاری
17 ای باد بهار عشق و سودا بر خسته دلان چه سازگاری
18 اسکت و افتح جناح عشق حان الجولان فی المطار
19 خاموش که غیر حرف و آواز بی صد لغت دگر سواری