-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چنان ز خانه برون رفتنم به دل ننگ است که آستانه بیابان و گام فرسنگ است
2 به جان در تن مفلوج گشته می مانم که در برآمدنم رنج و ماندنم ننگ است
3 رگ روان بگدازد چو گریه گرم شود شراره در دل فولاد و قطره در سنگ است
4 به دامن دل پاک تو داغ تو نرسد ز بس گریسته ام خون دیده بی رنگ است
5 دلم ز صورت کارم غریق اندوهست که عکس طلعت زنگی بر آینه زنگ است
6 به گردش مه و خورشید طعنه ها دارم به بخت خویش زیانکاره بر سر جنگ است
7 غریب نقش خیالی بر آب زد دیده بجز خدای که داند که این چه نیرنگ است
8 نوا به گوشت اگر مختلف رسد چه عجب که یک ترانه ما در هزار آهنگ است
9 سخن به ذوق بود در مذاق بنشیند به صفحه کلک «نظیری » چو زخمه بر چنگ است