- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شوریده است آب و گل قالبم هنوز دیوانه بیم می برد از مشربم هنوز
2 گه چهره می خراشم و گه جامه می درم سودا نرفته است برون از تبم هنوز
3 صد بار عید آمد و آدینه ها گذشت شنبه برون نمی رود از مکتبم هنوز
4 صبح نشور دم زد و من دم نمی زنم ترسم به سر نیامده باشد شبم هنوز
5 هر صبح در سراغم و هر شام در رهم اندیشه پی نبرده سوی مطلبم هنوز
6 با هرچه احتمال قبولست می کنم تعیین نکرده پیر مغان منصبم هنوز
7 با آن که دعوت دو جهان می کنم چو نوح در خانه بی رواج بود مذهبم هنوز
8 صد ره مسافر همه کس از سفر رسید پیدا نمی شود اثر از یاربم هنوز
9 عشقم به لهو و لعب «نظیری » ز سر نرفت افسانه خنده تلخ کند بر لبم هنوز