ملک آن پادشاه ملک معنی از کلیم قطعه‌ 31

ملک آن پادشاه ملک معنی

1 ملک آن پادشاه ملک معنی که نامش سکه نقد سخن بود

2 چنان آفاق گیر از اهل معنی که حد ملکش از قم تا دکن بود

3 زدی از سوز دل در خانه آتش دوات و کلک او شمع و لگن بود

4 بصورت گر بکلکش آرمیدی بمعنی ساکن بیت الحزن بود

5 بهر جا بکر معنی جلوه کردی باو نزدیکتر از پیرهن بود

6 سوی گلزار جنت رفت آخر که دلگیر از هوای این چمن بود

7 قلم چون نی اگر نالد عجب نیست نه او را در بنان او وطن بود

8 کسی کانگشت بر حرفش نهادی زغم انگشت حسرت در دهن بود

9 بجستم سال تاریخش ز ایام بگفتا (او سر اهل سخن بود)

عکس نوشته
کامنت
comment