-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نصیب ماست زیان بر سر زیان دیدن گلی نچیدن و دیدار باغبان دیدن
2 غبار کوی تنزل بدیده تا نگشتی نمی توانی مسند بر آستان دیدن
3 خدا نصیب کند دیده ایکه بتوانی بروشنائی او سود در زبان دیدن
4 غبار کلفت او چشم را زیان دارد جهان بدیده پوشیده می توان دیدن
5 متاع قافله هستی آنچه خواهی هست ولی تو گرد توانی ز کاروان دیدن
6 زصدق دوستی آنکس که بهره مند بود شکسته دل شود از مرگ دشمنان دیدن
7 تو گر نباشی کج بین چگونه آید راست زخاک بودن و خود را بر آسمان دیدن
8 غبار جامه گر از تن رود، به صیقل فقر توان در آینه جسم روی جان دیدن
9 نظاره دل پر خون ز چاک سینه کلیم بود ز رخنه دیوار گلستان دیدن