- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بگشا زبان که طبع زبونم گره شدست در سینه آرزوی فزونم گره شدست
2 از بسکه جور بینم و دم بر نیاورم اندوه عالمی بدرونم گره شدست
3 نگشاید آهم از دل و رویم بخنده هم ازدرد و غم درون و برونم گره شدست
4 دل سوخت چون سپند و گشادی نشد ز تو دردا که با تو سحر و فسونم گره شدست
5 خواهم که بگسلم ز همه کام چون کنم در طبع سفله همت دونم گره شدست
6 هر جام می که قطره فشان داده یی بغیر در دل هزار قطره ی خونم گره شدست
7 هر کس گشاد یافت فغانی ازین کمند بیچاره من که بند جنونم گره شدست