بگشا زبان که طبع زبونم از بابافغانی شیرازی غزل 96

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

بگشا زبان که طبع زبونم گره شدست

1 بگشا زبان که طبع زبونم گره شدست در سینه آرزوی فزونم گره شدست

2 از بسکه جور بینم و دم بر نیاورم اندوه عالمی بدرونم گره شدست

3 نگشاید آهم از دل و رویم بخنده هم ازدرد و غم درون و برونم گره شدست

4 دل سوخت چون سپند و گشادی نشد ز تو دردا که با تو سحر و فسونم گره شدست

5 خواهم که بگسلم ز همه کام چون کنم در طبع سفله همت دونم گره شدست

6 هر جام می که قطره فشان داده یی بغیر در دل هزار قطره ی خونم گره شدست

7 هر کس گشاد یافت فغانی ازین کمند بیچاره من که بند جنونم گره شدست

عکس نوشته
کامنت
comment