بر شکال دولت آبادست و ما بی‌باده‌ایم از کلیم غزل 462

کلیم

کلیم

کلیم

بر شکال دولت آبادست و ما بی‌باده‌ایم

1 بر شکال دولت آبادست و ما بی‌باده‌ایم دامن دولت که ساقی باشد از کف داده‌ایم

2 دانه تسبیح بی‌آبست، کی بر می‌دهد ما چه بی‌حاصل به دام زهد خشک افتاده‌ایم

3 قلعه‌ها از دولت شاه جهان مفتوح شد ما ز دست بسته مهر شیشه نگشاده‌ایم

4 خود متاع خانه خویشیم، چون مرغ قفس گر نه‌ایم آزاد از قید جهان آزاده‌ایم

5 روی برگشتن نمی‌دارد هدف از پیش تیر تو کمان فتنه را زه کن که ما اِستاده‌ایم

6 پیش ما بزم نشاط و حلقه ماتم یکی‌ست شمع بزمیم از برای سوختن آماده‌ایم

7 نه به ما پای گریزی مانده نه دست ستیز بر سر راه حوادث همچو مور جاده‌ایم

8 از تلاش سرفرازی کی به جایی می‌رسیم ما که از افتادگی در پیش چون سجاده‌ایم

9 پر نمی‌پیچیم بر صید مراد خود کلیم ما که عنقا را به دام آورده و سر داده‌ایم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر