- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 این زلف سیه نیست غم جان من این است آشوبرسان شب هجران من این است
2 جمعیت احوال پریشان من این است سررشته کفر من و ایمان من این است
3 دیری است که دل در شکن موی تو دارم جان در قدم قامت دلجوی تو دارم
4 افسر به سر از خاک سر کوی تو دارم دل در هوس طرّه گیسوی تو دارم
5 قدّت به چمن جلوه چو بنیاد نماید از رشک، تو را سرو به شمشاد نماید
6 خود بنده تو چون من آزاد نماید منعش مکن ار دل ز تو بیداد نماید
7 خواهم که به قربان تو و طور تو گردم بنشینی و پرگارصفت دور تو گردم
8 قربان تو از بهر تو و جور تو گردم برخیزم و یعقوبصفت دور تو گردم
9 جز لخت دل از خوان غمت بهر ندارم در کاسه بزم تو به جز زهر ندارم
10 جایی به جز از کوی تو در دهر ندارم غیر از تو کسی من که در این شهر ندارم
11 تا سر زده خطّ تو، به دل غالیهبیز است ابروی تو عمری است که با ما به ستیز است
12 بازوی تو پر قوّت و شمشیر تو تیز است بسیار عزیزان، برم این ماه عزیز است
13 ای شوخ به شیرینی گفتار تو سوگند بر چاشنی لعل شکربار تو سوگند
14 بر حاشیه مصحف رخسار تو سوگند بر خال و خط و عارض گلنار تو سوگند
15 امروز دلم کاسه دریوزه من نیست امروز پر از خون جگر کوزه من نیست
16 نامش ز شرف نقش به فیروزه من نیست قصاب غمش همدم امروزه من نیست