-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نیست مهر تو متاعی که بجان بفروشم گرچه ارزان خرم این جنس و گران بفروشم
2 منم آن قدرشناسی که اگر مهر ترا بفروشم بدو عالم بزیان بفروشم
3 دلگران نیستم از درد غمت تا آسان اینچنین دردبدرمان گران بفروشم
4 ای دل از ما مطلب صبر که در رشته عشق آشکارا خرم این جنس و نهان بفروشم
5 شادم از جور تو چندان که بدین دست تهی گر فروشم بکسی دل نگران بفروشم
6 کارم افتاد به بیداری شبها آن به که براحت طلبان خواب گران بفروشم
7 بس ملولم من ازین گفت و شنید آن بهتر بخرم گوش گرانی و زبان بفروشم
8 مشو این خواجه خریدار طبیبش که مراست کی من این بنده شایسته گران بفروشم