-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل نیست که در کوی تو در خاک نگردد جان نیست که از دست غمت چاک نگردد
2 ز آیینه رخسار به یک سوفکن آن زلف نوری ندهد آینه تا پاک نگردد
3 از جان نرود نقش تو تا چرخ نشوید وز سر نرود مهر تو تا خاک نگردد
4 تا گردش افلاک بود مهر تو ورزم آری مگر آن روز که افلاک نگردد
5 در دیده نیابد دل و جان من اگرچه در بحر محال است که خاشاک نگردد
6 خواهد که عنان از دل خلقی بر باید باید که چنین بسته فتراک نگردد
7 از گوهر عشق آنکه خبردار نباشد پیرامن آن بحر خطرناک نگردد
8 ناموس جلال ار برود باک نباشد نامی نکند رند چو بی باک نگردد