دل نیست که در کوی تو در خاک نگردد از جلال عضد غزل 67

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

دل نیست که در کوی تو در خاک نگردد

1 دل نیست که در کوی تو در خاک نگردد جان نیست که از دست غمت چاک نگردد

2 ز آیینه رخسار به یک سوفکن آن زلف نوری ندهد آینه تا پاک نگردد

3 از جان نرود نقش تو تا چرخ نشوید وز سر نرود مهر تو تا خاک نگردد

4 تا گردش افلاک بود مهر تو ورزم آری مگر آن روز که افلاک نگردد

5 در دیده نیابد دل و جان من اگرچه در بحر محال است که خاشاک نگردد

6 خواهد که عنان از دل خلقی بر باید باید که چنین بسته فتراک نگردد

7 از گوهر عشق آنکه خبردار نباشد پیرامن آن بحر خطرناک نگردد

8 ناموس جلال ار برود باک نباشد نامی نکند رند چو بی باک نگردد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر