- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سر نیست کز تو بر سر خنجر نمیشود تا سر نمیشود غمت از سر نمیشود
2 از شست عشق نو نپرد هیچ ناوکی کان با قضای چرخ برابر نمیشود
3 هر دم به تیر غمزه بریزی هزار خون وین طرفهتر، که تیر تو خود تر نمیشود
4 سلطان نیکوانی و بیداد میکنی میکن که دست شحنه به تو در نمیشود
5 انصاف من ز تو که ستاند که در جهان داور نماند کز تو به داور نمیشود
6 روزم فرو شد از غم و در کوی عشق تو این دود جز ز روزن من بر نمیشود
7 روزی هزار بار بخوانم کتاب صبر گوشم به توست لاجرم از بر نمیشود
8 از آرزوی وصل تو جان و دلم نماند کامد شد فراق تو کمتر نمیشود
9 کردم هزار یارب و در تو اثر نکرد یارب مگر سعادت یاور نمیشود
10 خاقانیا ز یارب بیفایده چه سود کاین یارب از بروت تو برتر نمیشود