- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صبح هستی نیست نیرنک هوس بالیده است اینقدر توفان که میبینی نفس بالیده است
2 هیچ آهنگی برونتاز بساط چرخ نیست نالههای این جرس هم در جرس بالیده است
3 پرتو عشق است تشریف غرور ما و من شعله پوش افتاد هر جا خار و خس بالیده است
4 از سیهکاریست اوهام عقوبتهای خلق تا سیاهی کرده شب بیم عسس بالیده است
5 چون نفس عاجز نوای درد نومیدی نیام نالهای دارم که تا فریادرس بالیده است
6 دستگاهی داری ای منعم ز افسردن برآ پر فشانی مفت حسرت ها قفس بالیده است
7 نقش وهم و ظن تو هم چندان که خواهی وانما عالمی آیینه دارد دل ز بس بالیده است
8 با کدامین ذره خو!هی توأم پرواز بود چون تو اینجا حسرت بسیار کس بالیده است
9 یأس مطلب نیست بیدل مانع ابرام خلق آرزو در سایهٔ بال مگس بالیده است