1 آن را که ز عشق تو بلا نیست بلا نیست آن را که ز هجر تو فنا نیست فنا نیست
2 سه بوسه همی خواهم منعم مکن ای دوست تو صوفیی و منع به نزد تو روا نیست
1 چون منی را فلک بیازارد خردش بی خرد نینگارد
2 هر زمانی چو ریگ تشنه ترم گر چه بر من چو ابر غم بارد
1 سزد که باش شاها ز ملک خرم و شاد که ملک تو در شادی و خرمی بگشاد
2 خدای دادت ملک و خدای عزوجل نگاه دارد ملک تو همچنان که بداد
1 ای آن که فلک نصرت الهی بر کنیت و نامت نثار دارد
2 هر چیز که گیتی بدان بنازد از همت تو مستعار دارد