همین نه غیر رخ یار دید و از سحاب اصفهانی غزل 94

سحاب اصفهانی

آثار سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

همین نه غیر رخ یار دید و هیچ نگفت

1 همین نه غیر رخ یار دید و هیچ نگفت که تنگ در بر خویشش گرفت و هیچ نگفت

2 به بوسه ی شدم امیدوار و از کین باز بجای عربده لب را گزید و هیچ نگفت

3 همین بس است به هجر منم گواه که تیغ بقصد کشتن من سر کشید و هیچ نگفت

4 مرا گمان که کرده است پاسبان امشب که پای من به حریمش رسید و هیچ نگفت

5 اگر ندیده رخت چشم ناصح از چه سبب بچشم خویش مرا با تو دید و هیچ نگفت

6 چکید زهر جگر سوز رشک راهردم چو زهر هجر تو نتوان چشید و هیچ نگفت

7 (سحاب) را نرسد حرف خونبها که از او هزار مرتبه در خون طپید و هیچ نگفت

عکس نوشته
کامنت
comment