سوی تو عجب نیست اگر میکشدم از طبیب اصفهانی غزل 101

طبیب اصفهانی

آثار طبیب اصفهانی

طبیب اصفهانی

سوی تو عجب نیست اگر میکشدم دل

1 سوی تو عجب نیست اگر میکشدم دل من مفلس و تو گنجی و من غرقه تو ساحل

2 در محفل خاصت اگرم بار نبخشی کافیست مرا رخصت نظاره محفل

3 ما بار اقامت بچه امید گشائیم بستند رفیقان چو ازین مرحله محمل

4 آن به که نبویند بجز سوختگانش آن گل که پس از مرگ مرا میدمد از گل

5 اندیشه ام از کشته شدن نیست مبادا از خون من آلوده شود دامن قاتل

6 صد بنده ترا یافت شود همچو من آسان یک خواجه مرا یافت شود همچون تو؟ مشکل

7 دیوانه آن زلفم و از طره مشگین بر پای دلم به که گذارند سلاسل

8 عمریست بجانست طبیب باز غم هجران ایکاش شود از دم شمشیر تو بسمل

عکس نوشته
کامنت
comment