- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما را نه غروریست نه فرّی نه کلاهی خاکیم به زیر قدم خویش نگاهی
2 آنجا که قناعت کند ایجاد تسلی گرم است سرکوه به زیر پرکاهی
3 بر دولت بیدار ننازم چه خیالست خوابیده بهم بخت من و چشم سیاهی
4 بر صد چمن هستیام افسانهٔ نازست خواب عدم و سایهٔ مژگان گیاهی
5 از بردهٔ دل تا چه کشد سعی تأمل چون خامه زنالم رسنی هشته به چاهی
6 یا رب تو تن آسانی جهدم نپسندی میخواندم افسون نفس سوخته گاهی
7 زبن دشت سبکتازی فرصت ندمانید گردی که توان بست به پیشانی آهی
8 آخر چو غبار نفس از هرزه دویها رفتیم به باد و ننشستیم به راهی
9 گرد تری از جبههٔ شبنم نتوان برد در آینهٔ ما عرقی کرده نگاهی
10 بیدل شدم و رَستم از اوهام تعین آیینه شکستن به بغل داشت کلاهی