خوش نیست هرزمان زدن از جور از وحشی بافقی غزل 112

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

خوش نیست هرزمان زدن از جور یار داد

1 خوش نیست هرزمان زدن از جور یار داد ورنه ز دست تست مرا سد هزار داد

2 شد یار و غیر و داد قرار جفا به ما یاران نمی‌توان به خود اینها قرار داد

3 رفت وز دست اهل تظلم عنان کشید داد از عنان کشیدن آن شهسوار داد

4 آن ترک ظلم پیشه دگر می‌رود که باز از خلق برخاست بر سر هر رهگذار داد

5 وحشی تو ظلم دیده و آن ترک تند خوست ترسم که سر زند ز تو بی‌اختیار داد

عکس نوشته
کامنت
comment