نیست بیرون و درونم از بابافغانی شیرازی غزل 119

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

نیست بیرون و درونم ذره‌ای خالی ز دوست

1 نیست بیرون و درونم ذره‌ای خالی ز دوست صورتم آیینهٔ معنی و معنی عین اوست

2 آنچنان با دوست یکتایم که چون مجنون زار هیچ غیر از دوست نبود گر برون آیم ز پوست

3 حسن روز افزون یار و عشق خرمن‌سوز من همچو گل در غنچهٔ سیراب و چون می در سبوست

4 اختلافی هست در صورت ولی معنی یکی‌ست آنچه در هر لاله‌ای رنگ است در هر نافه بوست

5 دیده را آبی و دل را آتشی دارد مدام آه ازین معجز که در آیینهٔ روی نکوست

6 دوست می‌داند که سوز و درد من بیهوده نیست هر پریشانی که هست از دشمن بیهوده‌گوست

7 سایهٔ لطف از فغانی کم مکن ای آفتاب جان فدای مهربانی باد کاینش خلق و خوست

عکس نوشته
کامنت
comment