-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نیست مو کز فرق ما برگشتهبختان سر کشید بر سر شوریدگان سودای او لشکر کشید
2 ای دل از گرمی خورشید قیامت باک نیست آه سردی میتوان در عرصه محشر کشید
3 من که یک دستم به جیب و دست دیگر بر سر است چون توانم شاهد مقصود را در بر کشید
4 تا نگردد خیره هنگام تماشای رخت دود آهم سرمهای در چشم ماه و خور کشید
5 خوش سخن مستانه میگوید کلیم امشب مگر از شراب مدحت روح الامین ساغر کشید
6 ای خداوندی که از نیروی اقبال بلند چرخ را از کهکشان قدر تو خط بر سر کشید
7 چرخ را سرهنگ جاهت شب به نمرودی گرفت تا سحر از مطبخ جود تو خاکستر کشید
8 بهر تحریر ثنایت دهر در هر سرزمین صفحههای خاک را از جاده در مسطر کشید
9 فاخته کوکو نگوید زان که از امداد تو داشت هرکس آرزویی تنگ اندر بر کشید
10 بر زمین زد شمع در پیشت کلاه از جور باد دود آهی بس ز جان دردپرور بر کشید
11 سوخت باد از آتش قهر تو نامش شد سموم انتقام شمع را عدل تو از صرصر کشید