1 گر نیست مه رخت ز چه رو از شکنج زلف هر شامگه بشکل دگر سر برآورد
2 زآه من دل آنسنگدل به تنگ آمد دلا بنال که این تیر هم بسنگ آمد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 از حدیث شاه حرّ ابن یزید از ندامت دست بر دندان گزید
2 باره راند و قصد پور سعد کرد گفت خواهی راند با این شه نبرد
1 گفت شاها من فرشته آتشم که سمندوار بر آتش خوشم
2 حکم کن این نائب رب النجوم سوزم اینحزب شیاطین از رجوم
1 ای فرس با تو چه رخ داده که خود باختهای مگر اینگونه که ماتی توشه انداختهای
2 ایهمایون فرس پادشه سدره مقام که چراگاه بهشت است ترا جای خرام
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به