-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نیست معبودش حریف تاب ناز آوردنش پیش آتش دیده ام روی نیاز آوردنش
2 موعظت را سنگسار قلقل مینا کند از ره گوشم به دل یک ره فراز آوردنش
3 تا خود از بهر نثار کیست؟ من میرم ز رشک خضر و چندین کوشش و عمر دراز آوردنش
4 رحمت حق باد بر همدم که داند مست مست بر سر نعشم به تقریب نماز آوردنش
5 شوق گستاخست و من در لرزه کاخر سهل نیست صبحدم در دل به چشم نیم باز آوردنش
6 وای ما گر غیر اندر خاطرش جا کرده است رفتن و پیرایه و پیرایه ساز آوردنش
7 امتحان طاقت خویش ست از بیداد نیست خلق را در ناله های جانگداز آوردنش
8 چون نمیرد قاصد اندر ره؟ که رشکم برنتافت از زبانت نکته های دلنواز آوردنش
9 مفت یاران وطن کز سادگیهای منست در غریبی مردن و از جور بازآوردنش
10 بی زبانیهای غالب را چه آسان دیده ای ای تو ناسنجیده تاب ضبط راز آوردنش